از هر چمن گلی
87/3/8 :: 3:22 عصر
سلام. دوستای گلم. من یه چند هفته ایه که می رم سر کار واسه همین وقت نکردم به وبلاگم سر بزنم. الانم دلم به شدت گرفته بود که اومدم اینجا.
دلم خیلی گرفته ولی هیچی نمی تونم بگم فقط می تونم بگم دیگه خسته شدم. دیگه نمی تونم. از خودم ازهمه خسته شدم.خدایا دیگه از پس امتحانات بر نمی یام. بسه. بسه. من که بهت گفتم ظرفیتشو ندارم ، من که گفتم صبر ندارم، من که گفتم غلط کردم. من که گفتم پشیمونم، من که گفتم دستمو بگیر. گفتم تنهام نذار. پس چی شد. یعنی همیجوری درسته خداجون. نکنه مارو گذاشتی کنار. نکنه شدیم جزو مردودیا. آره خداجون؟
می دانم اندوه مرگ من کسی را در هم نخواهد شکست و باور دارم روز مرگ من شادی بزرگتری از روز میلادم برایشان به ارمغان خواهد آورد.
وقتی از غربت ایام دلم می گیرد مرغ امید من از شدت غم می میرد ، دل به رویای خوش خاطره ها می بندم باز هم خاطره ها دست مرا میگیرند.
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: پیوندهای روزانه:: :: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
24796
18
1
خضری نگینی سبز بر پیشانی خراسان جنوبی [669]
طب نظامی دکتر رحمت سخنی [145]
اشک و لبخند [112]
[آرشیو(4)]
وقتی عقیده عقده خوانده میشود،وقتی نور چراغ در آب مهتاب تلقی میشود ومتانت زمین زیر برف یخ میبندد،نان از یتیم خانه میدزدیم و میفهمیم دزد اشتباه چاپی واژه درد است.
:: لینک به وبلاگ ::
:: دوستان من ::
توکای شهر خاموش:: لوگوی دوستان من ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: مطالب بایگانی شده ::